محل تبلیغات شما
نمی دانستم ایمان این همه درد دارد. ساعت ها در خانه تنها هستم و هیچ صدایی نمی آید. ممکن است شبهایی بگذرد که کلامی حرف نزنم. هیچ حرفی. کسی نیست که با او حرف بزنم مگر افکاری که در سرم می پیچد یا تلفن زنگ بزند. نمی دانستم تنهایی می تواند آدم را اینطور کند. کسانی را که به ان ای می روند دیده ای. بعد از سال ها می گویند من علی هستم یک معتاد، 11 ساله که پاکم. یازده سال است که پاک است اما هنوز خودش را یک معتاد می داند.

من تو را از راه نداشته هایم شناختم

نوش آفرین پیر شده است

ما فرض را برعکس درنظرگرفتیم که باطل است

نمی ,حرف ,سال ,ای ,ها ,یک ,نمی دانستم ,سال ها ,از سال ,ای بعد ,ها می

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

میراث فرهنگی شهرضا